برای مهدیه و مهراد عزیزم

بیخودی خندیدیم

1391/10/27 15:42
نویسنده : ......
176 بازدید
اشتراک گذاری

بیخودی خندیدیم که بگوییم دل خوشی داریم

 

بیخودی حرف زدیم که بگوییم زبان داریم

 

و قفس هامان را زود زود رنگ زدیم

 

و نشستیم لب رود و به آب سنگ زدیم

 

ما به هر دیواری آینه بخشیدیم

 

که تصور بکنیم یک نفر با ما هست !!!

 

ما زمان را دیدیم خسته در ثانیه ها باز با خود گفتیم شب زیبایی هست !!!

 

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

 

بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود

 

ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم

 

ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم

 

بیخودی داد زدیم که بگوییم توانا هستیم

 

بیخودی پرسیدیم حال همدیگر را که بگوییم محبت داریم

 

بیخودی ترسیدیم از بیان غم خود و تصور کردیم که شهامت داریم

 

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم

 

روی هر حادثه ایی حرفی از پول زدیم

 

از شما می پرسم ما که را گول زدیم ؟؟؟؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)